ای زادگاه من...

ساخت وبلاگ
ای روستای خفته در این پهن دشت سبز
ای از گزند شهر پلیدان پناه من

ای جلوه ی طراوت و شادابی و شکوه
هان ای بهشت خاطره ای زادگاه من


باز آمدم به سوی تو زان دور دورها
ز انجا که صبح می شکفد خسته و ملول


ز انجا که ماه در افق زرد گونه اش
در کام ابر می خزد آهسته و ملول

باز آمدم که قصه ی اندوه خویش را
با صخره های دامن تو بازگو کنم

و ندر پناه سایه ی انبوه باغهات
گلبرگ های خاطره را جست و جو کنم

هر گوشه ای ز خلوت افسانه رنگ تو
یاد آفرین لذت بر باد رفته ای ست

و ان جویبار غم زده ات با سرود خویش
افسانه ساز لحظه ی از یاد رفته ای ست

ای بس شبان روشن افسانه گون که من
در دامن تو قصه به مهتاب گفته ام


وز ساحل سکوت تو با زورق خیال
تا خلوت خدایی افلاک رفته ام

ای بس طلیعه های گل افشان بامداد
کز جام لاله های تو سرمست بوده ام

و ای بس ترانه ها که به آهنگ جویبار
آن روزها به خلوت پاکت سروده ام

آن روزهای روشن و رویان زندگی
دوران کودکی که بر آن لحظه ها درود

در دامن سکوت تو آرام می گذشت
خاطر اسیر خاطره ای کودکانه بود

آری هنوز مانده به یاد آنچه نقش بست
آن روزها به خاطر اندوه بار من

و آن نام من که بر تنه آن چنار پیر
زان روزگار مانده به جا یادگار من

با لکه های ابر سپیدت که شامگاه
آیند برکرانه دشت افق فرود

چون سوسنی سپید که پر پر شود ز باد
بر موج های ساحل دریاچه ای کبود

با آن چکادهای پر از برف بهمنت
با آن غروب های شفق خیز روشنت

و آن آسمان روشن همرنگ آرزو
وان سوسوی شبانه فانوس خرمنت

همواره شادمانه و شاداب و پر شکوه
چون نوشخند روشنی بامداد باش

هان ای بهشت خاطره، ای زادگاه من
سر سبز و جاودانه و بشکوه و شاد باش

 

استاد شفیعی کدکنی

اسب لاغر میان به کار آید......
ما را در سایت اسب لاغر میان به کار آید... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kahdud بازدید : 185 تاريخ : شنبه 17 شهريور 1397 ساعت: 7:42